فاطمه نازمفاطمه نازم، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

فاطمه نازدار من

پیشرفتات تاااااااااا امروز

گل خوشبوی من انقدرررررررررررررر شیرین کاریات و حرفات زیاده که بخوامم یادم نمیاد همشو بنویسم ماشالله بهتره بگم کاری دیگه نمومده که ما بتونیم انجام بدیم و شما نتونی الان  سه تا شعر  بلدی بخونی 1)شبا که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره ... 2)یه دل دارم حیدریه عاشق مولا علیه ... 3) توپولویم توپولو صورتم مثل هلو ... و فعلا  سوره توحید  رو بلدی بخونی و یه حرفای بزرگ بزرگی میزنی که من فقط مثل مهران مدیری باید توی دوربین نگا کنم خودت بلدی لباساتو بپوشی و یه کاری که من و بابایی خیلی دوست داریم اینه که با ما میای  نماز  میخ...
14 دی 1394

عروسی آقا رضاااااااااااا

دختر گلم آخر هفته پیش عقد کنون آقا رضا پسر خاله و پسر عموی بابایی که مثل داداش من و باباییه بود خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ذوق دارم حتی الان که سه روزه از جشنش گذشته ایشالله خوشبخت بشه همیشه میگفتم هرکی قسمت رضا بشه واااااااااااااااااقعا خوش شانسه چون خیلی آقا و با معرفته یه خاطره جالب: شب عقد، حین خوندن شرایط ضمن عقد شما رفتی دست رضا رو گرفتی و گفتی: رضا پاشو بریم بازی کنیم   آقا رضا ازدواجت مبارک پی نوشت: تو عروسی آقا رضا موبایلم خراب بود و نشد عکس از شما بگیرم واسه همینم یه عکس هویجوری میزارم   ...
13 دی 1394

ویروس بدجنس

دختر نازدار مامان الان سه چهار روزه که حالت خوبه و الحمدلله به روال عادی زندگی برگشتی هفته پیش همین موقع بود که برای بار دوم بردیمت پیش متخصص و گفت باید بستری بشی انگار دنیا رو سرم خراب شد دو هفته پیش بدون هیچ علامتی شروع به سرفه کردی و بعدش آبریزش و بعدم تب بردیمت دکتر گفت تبش باید کنترل بشه و اینم شربت سرفه برای سرفه هاش بعد سه چهار روز تب میکردی که فقط با بروفن میومد پایین سه روز پشت سر هم دکتر که گفت بستری گفتم راه دیگه ای نداره گفت یه چرک خشک کن میدم اگه قطع نشد تبش بستری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! منم دو روز فقط به تو میرسیدم فقط که خدا رو شکر جواب داد و خوب خوب شدی خدایا خودت ...
13 دی 1394

سخت ترین پروژه جیییییییییییییییش

بعله دیگه خانم بودی خانم تر شدی فاطمه خانوم شروع پروژه مون از اواسط مهر بود که دیگه حس کردم قشنگ متوجه میشی هفته اولو با پوشک بردمت دستشویی ولی از هفته دوم یه هویی پوشکو جمعش کردم و کلا شبا هم حتی پوشکت نکردم و موفقیت آمیز بود خدا رو شکر این وسط دهه محرم بود که مامان جون گفت میری حسینیه باید پوشکش کنی و من میترسیدم دوباره عادت کنی که خدا رو شکر کلا تو پوشک جیش نمیکردی البته الان چون بعد چند ماه دارم مینویسم زیاد از مشقات راه یادم نیست فقط یادمه دهه محرم تا چراغا خاموش میشد الکی میگفتی جیش دارم و منو چندین بار میکشوندی دستشویی و دریغ از یه قطره فقط دیگه وقتی میومدم تو مجلس عذاداری یاالله های آخرشو میرسیدم و...
13 دی 1394

با چند ماه تاخیر

با سلام و عرض ادب  خدمت دختر گلم و همه دوستای نی نی وبلاگی خودم تو این مدتی که نیومدم ماشالله انقدرررررررررررررر اتفاقات متعددی بود که هی میگفتم اینو بنویسم ، اونو بنویسم و..... که دیگه آخر سر کلا بی خیال نوشتن میشدم ینی یه همچین آدم فعالی ام من البته غیر از بی حوصلگی خودم وجود اپلیکیشن های ارتباط جمعی اندرویدی هم مزید بر علت شده که دیگه کلا کامپیوترو طلاقش بدم خلاصه که فاطمه خانم گل گلاب امیدوارم قصور بنده رو عفو بفرمایید و همچنین شما دوستای گلم اصن یکی از دلایلی که باعث شد دوباره قدم بزارم اینجا، مامان خمبل و فنقل بود که امروز بهم پیام داد چرا وبلاگتو آپ نمیکنی ممنونم دوست عزیز یه تلنگر لازم...
13 دی 1394
1